رسانه ها
Medea
تله ویزیون
Television
سینما
Cinema
تیاتر
Theare
شناسنامه
Aboqat Me
میزبان
Home
پشتِ اَبر
Behind The Cloud
نوشته ها
Writings
نشان ها
Awards
پُوسترها
Posters
داوری
Jury
  آموختن و آموزش
Learning & Teaching

تیاتر Theatre

 

The Government Inspector

بازرس

 

 

Nikolai Googol

نیکلای گوگول

Hormoz Hedayat (Actor)

هرمزهدایت (بازیگر)

 

تالار 25 شهریور (سنگلج)  1351

25 Shahrivar Hall,(Sangelaje) 1972

 

 

 

The Government Inspector

Author : Nikolai Googol

Director : Ezatolah Entezami

 

بازرس

نویسنده:  نیکلای گوگول

کارگردان:  عزت‌اله انتظامی

Hormoz Hedayat : Actor

 

With :

Ali Nasirian. Mahin Shahabi

Esmaeil Davarfar. Homa Roosta

Reza KaramRezaei. Soroosh Khalili

Hamid Taati. Kamran Nouzad

Daryoosh Moadabian. Iraj Rad

Davood Aria. Mohamad Moti

Hormoz Sirati. Faramarz Sadighi

Khosro Shakibaei. Mohsen jaberi

Mehri Mehrnia. Tania Johari

Mahboobeh Bayat. Ahoo Kheradmand

Javad Khodadadi. Siavash Merikhi

 

 

هرمز هدایت: بازیگر

 

همراه :

علی نصیریان، مهین شهابی 

اسماعیل داورفر، هما روستا

رضا کرم رضایی، سروش خلیلی

 حمید طاعتی. کامران نوزاد

 داریوش مودبیان، ایرج راد

 داود آریا، محمد مطیع

 هرمز سیرتی، فرامرز صدیقی

 خسرو شکیبایی، محسن جابری

مهری مهرنیا، محبوبه بیات   

تانیاجوهری، آهو خردمند

جواد خدادادی، سیاوش مریخی

 

1973

 

1351

 

بازی عشق و مرگ !

    همچنان تب‌وتابِ بازتابِ پیروزیِ روسپیِ‌بزرگوار برپا بود. که ازسویِ اداره‌یِ‌برنامه‌هایِ‌تاتر برای بازی در نمایشِ بازرسِ گوگول به دعوتِ عزت‌اله‌انتظامی، خوانده‌شدم. از دیگرسو، خود درتکاپویِ کاری دیگر برای دانشگاه بودم. نمایشنامه‌یِ "بازیِ‌عشق‌ومرگ" نوشته‌یِ "رومن رولان" را به فوق برنامه‌یِ دانشگاه برای کار پیشنهاد دادم که آن‌را نپذیرفتند. برای گرفتن پروانه به این در و آن در زدم. تا آنجا که برآن شدم تا به‌دیدار رییس دانشگاه آن زمان "هوشنگنهاوندی"نیز بروم. این دیدار برایِ من بیاد ماندنی شد و درجایِ خود به‌آن خواهم پرداخت. به‌هرروی او هم گویی در فشار بود. چون نخواست سر راست به‌من نه بگوید. این گمانه زنی از آن روست که دو برخورد در پیش و پسِ این دیدار از او دیدم که گویایِ گونه‌ای آزاد اندیشی و یا دستِ کم نمایش آن از سویِ رییسِ آن‌هنگامِ دانشگاه بود و به‌هرروی خوش‌آیند و پیشرو می‌نمود.

   این‌ها را افزون بر داستان دیدارمان، گسترده تر و پایینِ همین برگ خواهم آورد. تا روشن شود چرا از بازی در نمایش بازرس پرهیز می‌کردم. با کارگردان"عزت‌اله‌انتظامی"درمیان گذاشتم و خواستم که بگذارد تا به دانشکده‌ام بیشتر برسم. او هم که گویی نخست نقش وزیر فرهنگ را در نمایشِ "بازرس"برای من نامزد کرده بود، اینک این‌گونه، راه پیشِ پای من گذاشت تا نقش کوتاه‌تری را بپذیرم که هم به دانشکده‌ام  و هم بازی در کارِ او برسم. پذیرفتن پیشنهاد تازه برایم بس دشوارتر از پیش‌تری بود. به جایِ این که هر آن‌چه در سر داشتم را روشن با استاد در میان بگذارم، از بودن در سرِ (تمرین) خود داری کردم که سرانجامش دریافت نامه‌ای شد که همین بالا می‌بینید. پیرامون آن چه در سرم بود نیز پایین تر خواهم گفت. 

 

 

 

بازرس و من !

     برویم بر سر داستان کش و واکشِ من برای بازی در بازرس. بالاتر گفتم که پیگیری بسیار کردم در راه گرفتن پروانه برای نمایشنامه‌یِ "بازی عشق و مرگ"، نوشته‌یِ رومن رولان با برگردانِ "به‌آذین" که به جایی نرسید. در گیرودار این پیگیری "پری صابری" نسخه‌ای زیراکس شده از نمایشنامه‌یِ بازرس را به‌من داد و پیشنهاد کرد تا آنرا کار کنم. نمایشنامه را گرفتم و خواندم. برپایه‌یِ پنداشت مرغ یک پا دارد که در آن روزگار گرفتارش بودیم، از پذیرفتن آن پیشنهاد سر باز زدم. هرچند اکنون درمی‌یابم که پیشنهاد خوبی هم بوده است.  اندکی دیرتر بازی در بازرس آن هم از سوی اداره‌یِ تاتر که مزد بگیرش بودم، به‌من پیشنهاد شد. گمان می‌کنم از همان نسخه‌هایِ پیشنهادی پری خانم صابری بود. زمانی که هنوز بازتابِ پیروزمندانه‌یِ نمایشِ پر آوازه‌یِ روسپی بزرگوار همراهم بود. سر پرشور و شاید اندکی پرباد جوانی و هنگامه‌یِ سرکشی. هرچند از دیگر سو کارمند باشی و بدیهی است بال و پر بسته به هر روی نگارنده، سرکشی‌اَش را کرد و سرانجامش نیز همان شد که بالاتر گفتم.

     شگفت انگیز این که سال‌هایِ پر رخداد و سرشار از پستی و بلندی‌هایِ بسیاری که دربخش‌هایِ 1 و 2  شناسنامه بدان پرداخته‌ام پشتِ سرگذاشته شد تا زمانی که سرنوشت، نمایشنامه‌یِ چینی"مهرتقلبی"با برگردان "داریوش‌آشوری" درکتابِ نمایش‌درچینِ"بهرام بیضایی"را بر سر راهم نهاد. نمایشنامه‌ای که نگارنده با گونه‌ای پرداخت تازه و سرودن چکامه‌هایی در راستایِ شیوه یابی درپیوند با کار و زیرِنامِ"چای‌خانه‌یِ‌باغِ‌پریان"و به‌همراهِ هنرجویانِ مدرسه‌یِ هنر و ادبیاتِ صدا و سیما در تالار مولوی به نمایش درآورده که بازتابی دلچسب و ماندگار داشت و هنوز در یادها زنده مانده است. گفتم شگفت انگیز چون در آغاز نادانسته به سوی کاری رفتم که دریافتم بازرس برپایه‌یِ همین داستانِ "مهرِتقلبی" استوار است. گویی به گونه‌ای پیوندی پنهان درمیانِ "بازرس" و سرنوشت کاریِ من درکار بود.

 

 

برگزیدن یا برگزیده شدن!

     این‌که می‌گویند در بازیگری شما گزینش می‌شوید و در گارگردانی برمی‌گزینید، تا اندازه‌یِ زیادی درست است و این‌که می‌گویم تا اندازه‌یِ زیادی و آن‌را "مطلق" نمی‌کنم، برایِ آن‌است‌ که چرایی‌هایِ دیگری نیز هستند تا این پدیده را "نسبی" کنند. "شرایط"ِنگارنده به‌هنگامِ جای‌گیری در همین ‌نمایشِ "بازرس" نمونه‌یِ بجایی است برای بازگفتنِ این داستان. چراکه درآن‌زمان کارمندِ بازیگری بودم، و خود برگزیده‌بودم تا به‌استخدامِ اداره‌یِ تاتر درآیم و با بزرگانِ نمایشگر همراه شوم که کارِ دشواری هم بود و داستانِ آن‌را  در برگ یا بخشِ شناسنامه بازگفته‌ام. به‌هرروی، به‌گونه‌ای کارمندِ تاتر دولتی شده بودم.  درسرزمین‌ما این روش با هنر "خلاق" و آزاد سَرِ سازگاری ندارد. سرانجامش می‌شود همین پی آمدی که برایِ نگارنده پیش‌آمد. ناچارشوم نقشی را بازی کنم که نه در جایگاهم بود و نه شوربختانه آنچنان که باید در آگهی‌هایش نمایان می‌شدم. زمانی که به‌اداره‌یِ تاتر پیوستم، پوسترهایِ نمایشی، ریختی فرهنگی و بسامان داشتند. به‌دور از ستاره‌سازی‌هایِ سینمایِ صنعتی و نشریات به‌گفته‌یِ امروزی‌ها نارنجی. تا آنجا که به‌یاد می‌آورم "تبلیغی" جون آنچه در پهلو می‌بینید، سرآغازِ آگهی‌هایِ اینچنینی بود. لابد با دنباله‌روی از سینما و سودبری از اختیاراتی که در دست سرانِ گروه بود. هرچند گروه‌هایِ دیگرِ اداره‌تاتر هنوز آلوده به این گونه قدرت‌نمایی و آسیب رسانی به "حقوقِ حرفه‌ایِ" نمایشگران نشده بودند.

                         نگارش 5/02/96

 

 

 

 

 

 

 

نشان ها

پُوسترها

نوشته ها

داوری

آموزش

رسانه ها

سینما

تله ویزیون

تیاتر

شناسنا مه

میزبان

Awards

Posters

Writings

Jury

Teaching

Media

Cinema

Television

Theatre

About me

Home

 

Covered by the Cloud

پُشتِ اَبر